دوبیتی های عاشقانه وعارفانه سروده جهان میهن(علمدار1395)
بده ساقی می از جام شرابت
که امشب مستم وگشتم خرابت
مرا درآتش عشقت بسوزان
که خوش باشد برای من عذابت
سروده جهان میهن(علمدار1395)
*****
کاش این صبح ،صبح وصل ماباشد
یاکه دل مابه وسعت دریاباشد
کاش نسیمی بوزدوبوی توآورد
که مجنون مست ازبوی لیلاباشد
سروده جهان میهن(علمدار1395)
*****
ما رابا جام عشقت آفریدند
به دل نقش رخ ماهت کشیدند
سروده جهان میهن(علمدار1395)
*****
گرچه حاصل عشق منو تو غم است
رشته این عشق تاقیامت محکم است
*****
نگوبی وفائی ، که از توآموختم
هرروزدیده برره آمدنت دوختم
چنان سنگ خاراسخت شددلم
درهجرتومن اینگونه سوختم
حدیث عشق من کسی نتوان شنید
که شعله برتمام اندامش افروختم
سروده جهان میهن(علمدار1395)
*****
ازدیده ام رفتی و در دل خانه ات
چه کردی بامن که شدم دیوانه ات
حجاب میان من و تو فاصله هاست
به لوح دل نام تو، خدا گواست
بیاکه محتاج نقش ونگارروی توام
اسیرودربندسلسله گیسوی توام
مرابه خاطره ای امش میهمان کن
بیاودردهای کهنه مرا درمان کن
اگرچه مرابه دست بادها سپرده ای
خوشم که هنوز مراازیاد نبرده ای
سروده جهان میهن(علمدار1395)
*****
منی که به سیم وزردنیا اسیرم
باچه رویی سراغ ازکوی توبگیرم
توآنی که بی بدیلی درهردوجهان
من آنم که پرده زنی کنار حقیرم
اگرچه امیدی به کارمن نیست لیک
عشق توای یاربنهفته در ضمیرم
ای باران رحمت الهی برمن ببار
تشنه جرعه ای آب همچون کویرم
سروده جهان میهن(علمدار1395)
******
قسم به رود وماه وستاره
که دلم درهوای توبیقراره
نگارغیب از نظرکی میایی
بیاکه زمستان رفت وبهاره
هوای وصل توبال وپرم داد
هوای تودارم به سینه دوباره
سروده جهان میهن(علمدار1395)
********
بوی بهارو صدای هزار وچلچله
هوای تورا درسینه ام تداعی کرد
امان ازین همه فاصله ،چه کنم
که نصیب منو تو جدایی کرد
دوباره ترنم سرسبزی صحرا
مرابه سوی توای گل هوایی کرد
به وصل تو هردم امیدوارم
به عشقی که دردلم،خدایی کرد
سروده جهان میهن(علمدار1395)
*****
ای یارکه دور از ما افتاده ای
دل رابه تقدیرخویش داده ای
سروده جهان میهن(علمدار1395)
****
چشمم به راه و درانتظارت
بیاتاشوم عمری خدمتگزارت
سروده جهان میهن(علمدار1395)
***
نوبهاران درره وجامع به تن
از گل لاله زمین گلگون کفن
چشمه ساران جاری از زمین
بلبلان نغمه سرای هرچمن
آن خالق چیره دست وخلاق
جان تازه دادبر دشت و دمن
سروده جهان میهن(علمدار1395)
******
عید آمد و بی توندارد صفائی
ای خرم زتوفصل بهاران کجایی
سبزاست زمین زالطاف الهی
کی از پس این پرده غیبت برآیی
جانم به لب آمددرین روزگاران
من ماندم واین همه داغ جدایی
عیدآمدوبافریاد اناالحق بیاتو
امسال به عیدمابده حال وهوایی
یاصاحب الزمان(عج)بیاکه امسال
تواولین سین سفرهای دل مایی
سروده جهان میهن(علمدار1395)
**************
گرچه آن یاربی وفانگیرد سراغم
ولی هوای وصلش بود درمان فراقم
اگرکه او میل دیدارما ندارد ولیکن
ذره ای کم نشود از اینهمه اشتیاقم
سروده جهان میهن(علمدار1395)
******
درهوای وصل تو آواره ام
آن رخ مه گونه کردبیچاره ام
سروده جهان میهن(علمدار1395)
****
دلادیوانگی درکوی دلبرکن
مرادرراه اوچون لاله پرپرکن
منم مجنون درین دریای طوفانی
جنونم رابیفزای ومرامجنون ترکن
سروده جهان میهن(علمدار1395)
****
هوای عشق تو دربه درم کرد
مراباوصل خود شادم کن امشب
توخودطعم غریبی راچشیدی
میان خلوتت یادم کن امشب
اسیرخاروخس کشتم چه گویم
بیاواز قفس آزادم کن امشب
تویی شیرین قصه های عشقم ای گل
خدایادررهش فرهادم کن امشب
سروده جهان میهن(علمدار1395)
---------
به صبح روز وصل توامیدوارم
برای همین دست بردعا بردارم
بی بدیلی وجهان چون توندید
ای به فدای توتمام ایل وتبارم
اگرچه خزان زده این دورانم
ولی هرروز منتظرفصل بهارم
صبرایوب ندارم بگوچه کنم
به شوق وصل توسرشدروزگارم
سروده جهان میهن(علمدار1395)
----